وقتی مادرم بیمار شد، این برنامه تلویزیونی ما را ادامه داد


هر خانواده ای خودش را دارد کهن الگوها، پس مال من این است: من و پدرم و برادرم همه بدبختیم. هیچ یک از ما به سرعت شادی را تجربه نمی کنیم، و همه به دلایل مختلف – پدرم تحریک پذیر است، برادرم مضطرب است و من تلخ هستم. ما سه نفر با هم می توانستیم یک فرد نسبتاً ناخوشایند ایجاد کنیم. در عوض، ما سیاراتی هستیم که خوش بینانه تر از همیشه به دور خورشید می چرخیم و امیدواریم که بخشی از این درخشش به صورت دوره ای بر ما بتابد.

مادرم به یک روحیه مثبت اعتقاد دارد: اینکه همه چیز همیشه بهبود می یابد، همه تلاش خود را می کنند، بهتر است که از آسیب غافلگیر شویم تا اینکه همیشه آن را پیش بینی کنیم. در آوریل 2023، من از کارم اخراج شدم و او بلافاصله به من اطمینان داد. او گفت: «همیشه همه چیز درست می شود. اما برای اولین بار متوجه شدم که بریده‌ای از نگرانی بر چهره‌اش جاری شده است. به نظر می رسید که درخشندگی خود را از دست می دهد.

بعداً فهمیدم که مادرم یک ماه است که چیز مهمی را از من و برادرم پنهان کرده است: او بیوپسی شده بود تا مشخص شود آیا سرطان سینه دارد یا خیر. چند هفته پس از تولد 69 سالگی، او تحت عمل لامپکتومی قرار گرفت. پزشکان به او گفتند که او به یک عمل جراحی طاقت فرسا و سپس پرتو درمانی نیاز دارد. برای کمی کمتر از یک سال، او تحت درمان قرار گرفت، و به طور پیوسته تغییر کرد – او مانند بقیه ما ترش، پوچ و غیرقابل نفوذ تاریک شد. من قبلاً آن را ندیده بودم و نمی دانستم با آن چه کنم جز اینکه سعی کنم نظر او را تغییر دهم. این زن کی بود؟ هر چند هفته یکبار به خانه پرواز می کردم تا دوباره مادرم را پیدا کنم.

سرطان بیشتر لذت ها را از مادرم ربود. غذا در بهترین حالت بی مزه و در بدترین حالت غیرقابل خوردن بود. او مثل یک بچه یک بشقاب پنیر و کراکر را کنار می‌زد و در هر وعده‌ی غذایی استفراغ می‌کرد. تشعشعات باعث ایجاد مه در مغز او شد، بنابراین دنبال کردن آن در یک کتاب یا فیلم برای او چالش برانگیز بود. او دیگر هیچ چیز را در تلویزیون خنده دار نمی یافت. او نیز مرا خیلی خنده دار نمی دید. بدون توجه به اینکه آن روز چگونه به نظر می رسید، او گیج و گریان بود. او در ناخشنودی خود، تنها رگه هایی از شادی یافت. رامی بعد از ناهار، پد گرمایشی روی سینه، پوشیدن سوتین ماستکتومی که به دروغ گفتم به من رایگان داده شد تا از بحث بر سر هزینه جلوگیری کنم. اما هیچ چیز مانند نسخه هندی “American Idol” لذت ثابت او را به ارمغان آورد. قسمت های جدید هفته ای دو بار پخش می شد و ما آن را ضبط می کردیم و بعد از شام تماشا می کردیم. فقط در طول “Indian Idol” او ایستاده بود، چشمان پوست کنده شده بود و در کنار هم آواز می خواند.

از نبود درگیری سپاسگزار بودم. ما وارد دنیایی شدیم که در آن همه برنده بودند.

«Indian Idol» که به تازگی چهاردهمین فصل خود را به پایان رسانده است، از سال 2004 پخش شده و 179 قسمت را پخش کرده است. در کانال تلویزیونی جنوب آسیا والدینم حق بیمه پرداخت کردند (“اینمن در کودکی غر می‌زدم، «اما شبکه کارتون نه؟»)، به نظر می‌رسید که تکرارها هر روز، برای ماه‌ها پخش می‌شوند. “چطور هیچ کس اخراج نمی شود؟” من بعد از دیدن همان شرکت کنندگان در برنامه برای سه هفته متوالی از مادرم پرسیدم. او گفت: «اوه، کمی طول می‌کشد،» که کار بزرگی بود. وقتی او اصلاً صحبت می کرد همیشه یک موضوع مهم بود. “به نظر می رسد که همه همیشه به همان تعداد رای می آورند.”

اگر «American Idol» – یا «Canadian Idol» را تماشا کنید، همانطور که من در سنین رشد کردم – می‌دانید که جالب‌ترین بخش‌های نمایش، انتقادات وحشیانه و اغلب بی‌رحمانه‌ای است که شرکت‌کنندگان با آن مواجه می‌شوند. اما این اتفاق در «Indian Idol» نمی‌افتد، جایی که هر رقیب واقعاً یکی از شگفت‌انگیزترین خواننده‌هایی است که تا به حال شنیده‌اید (نمایش معمولاً شرکت‌کنندگانی را به نمایش می‌گذارد که با مهارت کاتالوگی از آهنگ‌های بالیوودی را می‌خوانند). ساختار نمایش به گونه‌ای است که هفته‌ها می‌توانند بدون حذف سپری کنند – مراحل تست و مربیگری غیررقابتی وجود دارد که برای دوره‌های طولانی طول می‌کشد. به نظر می‌رسد بینندگان از فرصت تماشای ماه‌ها و ماه‌ها کارائوکه واقعا عالی قدردانی می‌کنند، مهم نیست چه کسی در پایان برنده می‌شود.

من نمایش های رقابتی واقعیت را دوست ندارم، اما از “Indian Idol” قدردانی کردم. من برای تکرار، هفته به هفته ارزش قائل بودم – قوانین منطقی نبود، موسیقی اضافی بود و تنش واقعی وجود نداشت. وقتی با مادرم تماشا می کردم، داوران به سختی یک کلمه بد در مورد عملکرد کسی صحبت می کردند. در واقع اصلا اصطکاک وجود نداشت. بدترین کاری که این سریال انجام داد این بود که درگیر پورن های مبهم فقر بود و اکثر شرکت کنندگانش را افرادی کم درآمد نشان داد که به چیزی جز خانواده و مذهب فکر نمی کنند. اما از نبود درگیری سپاسگزار بودم. ما وارد دنیایی شدیم که در آن همه برنده بودند. در قسمت هایی که با هم تماشا کردیم، همه شرکت کنندگان یک هفته دیگر زنده ماندند.

همین یکسانی “Indian Idol” بود که ما را در مسیر واقعیت غیرقابل پیش بینی بیماری او لنگر انداخت: آیا مادرم امروز غذا می خورد؟ آیا درد او آنقدر ناتوان کننده خواهد بود که تا بعد از ظهر گریه کند؟ آیا او می خوابد؟ آیا داروها شفافیت را غیرممکن می کنند؟ امروز روزی است برای اویا برای سرطانش؟ چه کسی اهمیت می دهد! در طول «Indian Idol»، می‌توانم او را با یک یا دو خوراکی THC، شاید یک تکه میوه تشویق کنم. چشمانش باز می شد. می توانستیم فراموش کنیم که روتینی را که قبلاً بدیهی می پنداشتیم از دست داده ایم.

مادر من تازه 70 ساله شده و الان در حال بهبودی است. من به خانه برگشتم تا او را برای تولدش ببینم. او بیشتر پیشنهادهای من را رد کرد: نه مهمانی بزرگ، نه ضیافت بزرگ، نه توجه بزرگ. او در مورد رزرو شام فقط برای ما، خورشید ما و سیارات کوچک زشتش گفت: «دیم سام ممکن است خوب باشد. این اولین بار از زمان تشخیص او بود که به نظر می رسید غذا می تواند دوباره لذت او را بدهد. من می توانم خودم را فریب دهم تا باور کنم همه چیز می تواند به همین شکل باقی بماند. ما تضمین های کمی در زندگی داریم، اما دو چیز وجود دارد که من مطمئناً می دانم: مادرم، در حال حاضر، بدون سرطان است. و این هفته، هیچ کس قرار نیست از “Indian Idol” اخراج شود.


منبع عکس: Getty Images

اسکاچی کول گزارشگر، پادکست و نویسنده نامزد جایزه امی است. دومین مجموعه مقاله‌های او، “Sucker Punch” در مارس 2025 منتشر شد.