مایکل استون، روانپزشک و محققی که به مطالعه شر پرداخت، در 90 سالگی درگذشت


دکتر مایکل اچ. استون، روانپزشک و محققی که به دنبال تعریف شر و تمایز مظاهر آن از رفتار معمولی بیماران روانی بود، در 6 دسامبر در خانه خود در منهتن درگذشت. او 90 ساله بود.

پسرش دیوید گفت که علت آن عوارض سکته مغزی بود که در ژانویه داشت.

دکتر استون بیشتر به عنوان نویسنده کتاب «آناتومی شر» (2009) و به عنوان مجری برنامه تلویزیونی «بیشترین شیطان» از سال 2006 تا 2008 برای عموم شناخته شد، که برای آن با افرادی که به جرم قتل زندانی شده بودند مصاحبه کرد. تعیین کنید که چه انگیزه ای آنها را برای انجام یک عمل جنایتکارانه شیطانی ترغیب کرده است.

او این اعمال را در مقیاس 22 طبقه ای از خلقت خود رتبه بندی کرد. با الگوبرداری از 9 دایره جهنمی دانته، مقیاس طبقه بندی او از قتل قابل توجیه تا قتل هایی که توسط افرادی انجام می شد که انگیزه اصلی آنها شکنجه قربانیان بود، متغیر بود.

دکتر استون در «آناتومی شر» می‌نویسد، تنها انسان‌ها قادر به شر هستند، اگرچه شر ویژگی‌ای نیست که مردم با آن متولد شوند. او اذعان داشت که در حالی که تعریف اعمال شیطانی دشوار است، کلمه “شر” از “بیشتر” یا “فراتر از” مشتق شده است، و می تواند به “اعمال خاصی انجام شود که توسط افرادی انجام می شود که به وضوح قصد آسیب رساندن یا کشتن دیگران را در شرایط طاقت فرسا داشتند. راه دردناک.»

او نوشت، برای اینکه یک عمل شیطانی باشد، باید «به‌طور نفس‌گیر وحشتناک» و از پیش برنامه‌ریزی‌شده باشد، رنج‌های «بیش از حد وحشیانه» را تحمیل کند و «غیرقابل تصور، گیج‌کننده و فراتر از تصور مردم عادی جامعه به نظر برسد».

دکتر آلن فرانسیس، “سهم عمده مایک در روانپزشکی تشدید تمایز بین بیماری روانی و شر بود.” یکی از دانشجویان سابق دکتر استون که اکنون رئیس بازنشسته دپارتمان روانپزشکی و علوم رفتاری در دانشکده پزشکی دانشگاه دوک در دورهام، NC است، در یک مصاحبه تلفنی گفت.

دکتر فرانسیس گفت: «مشکل این است که با هر قاتل دسته جمعی، هر سیاستمدار دیوانه، هر قاتل زنجیره ای، اولین گرایش در اذهان عمومی و رسانه ها این است که او بیمار روانی است.» او گفت که دکتر استون به تغییر موقعیت پیش فرض کمک کرد.

دکتر استون به خاطر کتاب «آناتومی شیطان» و میزبانی برنامه تلویزیونی «بی‌ترین شیطان» شناخته شد.اعتبار…کتاب های پرومتئوس

دکتر استون با تجزیه و تحلیل زندگینامه بیش از 600 جنایتکار خشن، دو ویژگی شخصیتی غالب را شناسایی کرد: خودشیفتگی، تا حدی که توانایی کم یا نداشتن مراقبت از قربانیان خود را دارند. و پرخاشگری، از نظر اعمال قدرت بر دیگری برای تحقیر، رنج و مرگ.

در «شیطان جدید: درک ظهور جنایات خشونت‌آمیز مدرن» (2019)، که دنباله‌ای بر کتاب دکتر استون در سال 2009 است، او و دکتر گری بروکاتو هشدار دادند که از دهه 1960 یک «تنوع و تشدید غیرقابل انکار» شر وجود داشته است. اعمالی که عمدتاً توسط مجرمانی انجام می‌شود که «در مفهوم روانپزشکی و حقوقی «بیمار» نیستند، به همان اندازه که روان‌پریشی و از نظر اخلاقی فاسد هستند.

آنها نوشتند که دلایل شامل دسترسی بیشتر غیرنظامیان به تسلیحات نظامی است. کاهش مسئولیت فردی و شخصی، همانطور که توسط دولت های فاشیستی و کمونیستی در اوایل قرن بیستم تبلیغ شد. رهایی جنسی، که بازدارندگی های دیگری را به وجود آورد. سهولت ارتباط با تلفن همراه و اینترنت؛ ظهور نسبی گرایی اخلاقی؛ و واکنش شدید علیه فمینیسم.

در سال 2000، دکتر استون در یک محاکمه قتل هیجان انگیز شرکت کرد که محدودیت های محرمانه بودن پزشک و بیمار را مورد آزمایش قرار داد. او می خواست در محاکمه قتل رابرت بیرنباوم، جراح پلاستیک و بیمار سابق خود که متهم به قتل همسرش گیل کاتز-بیرنبام در سال 1985 بود، شهادت دهد.

دکتر استون دو سال قبل از مرگ او نامه ای به همسر بیمارش نوشته بود و به او توصیه کرده بود برای امنیت خودش جدا از همسرش زندگی کند. او از او خواسته بود که امضا کند و آن را برگرداند، اما او هرگز انجام نداد. او همچنین با والدین دکتر بیرنباوم با اجازه او تماس گرفته بود.

قاضی در نهایت شهادت دکتر استون را بر اساس محرمانه بودن حرفه ای از دادگاه حذف کرد. اما شهادت چندین شاهد دیگر در مورد نامه به محکومیت دکتر بیرنبام کمک کرد.

مایکل هاوارد استون در 27 اکتبر 1933 در سیراکوز، نیویورک، نوه مهاجران اروپای شرقی به دنیا آمد. پدرش، موسی هاوارد استون، صاحب یک تجارت عمده فروشی کاغذ بود. مادرش، کورین (گیتلمن) استون، خانه‌دار بود.

اعجوبه ای که در کودکی لاتین و یونانی را یاد گرفت، وقتی کلاس هفتم را شروع کرد، تنها 10 سال داشت. او به عنوان کوچکترین و کوچکترین دانش آموز مدرسه و همچنین تنها دانش آموز یهودی، با یک همکلاسی 17 ساله که بوکسور بود اتحاد برقرار کرد، پسرش دیوید گفت: مایک تکالیف همکلاسی را انجام می داد و همکلاسی. از او در برابر قلدرهای یهودی ستیز محلی محافظت می کند.

او در ۱۶ سالگی وارد دانشگاه کرنل در ایتاکا، نیویورک شد و در یک برنامه درسی پیش پزشکی ثبت نام کرد، اما در صورتی که توسط دانشکده‌های پزشکی که قبلاً سهمیه دانشجویان یهودی خود را برآورده کرده بودند، رد می‌شد، در کلاسیک تحصیل کرد. او پس از فارغ التحصیلی از کرنل در سال 1954 در دانشکده پزشکی کرنل در منهتن ثبت نام کرد و در سال 1958 مدرک پزشکی خود را دریافت کرد.

او ابتدا در انستیتوی اسلون کترینگ در منهتن هماتولوژی و شیمی درمانی سرطان تحصیل کرد، اما اختلال درد مزمن مادرش او را بر آن داشت که به مغز و اعصاب و سپس در نهایت به روانپزشکی روی آورد. او دوره رزیدنتی خود را در انستیتو روانپزشکی ایالت نیویورک در بیمارستان پرسبیتریان کلمبیا گذراند و در آنجا با دکتر کلاریس کستنبام آشنا شد که در سال 1965 با او ازدواج کرد.

از او دو پسر به نام های دیوید و جان استون از آن ازدواج به جای مانده است که در سال 1978 به طلاق منجر شد. همسرش، بث آیششتات؛ فرزندان ناتنی او، وندی ترنر و توماس پندرز. سه نوه؛ و یک نوه

دکتر استون به 16 زبان صحبت می کرد و مانند بقایای دوران دیگر، معمولاً کت و شلوارهای سه تکه می پوشید. او به خاطر حس شوخ‌طلبی‌اش معروف بود: آخرین کتاب او، «استخوان خنده‌دار» که امسال منتشر شد، مجموعه‌ای از کارتون‌ها، جوک‌ها و شعرهای اوست.

او که یک نجار آماتور بود، قفسه‌هایی را ساخت که کتابخانه‌اش شامل 11000 کتاب بود. مجموعه او شامل حدود 60 کتاب درباره هیتلر بود – شواهد دیگری مانند خاطرات او از قلدری دوران کودکی و اشتیاق او برای تعریف شر.

دکتر استون به‌عنوان روان‌پزشک، روانکاو و سال‌ها استاد روان‌پزشکی بالینی در کالج پزشکان و جراحان دانشگاه کلمبیا، مطالعه‌ای طولانی‌مدت بر روی بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت مرزی، از جمله افرادی که به خودکشی فکر کرده بودند، انجام داد. او نتیجه گرفت که اغلب در نتیجه درمان و سایر درمان ها، وضعیت حدود دو سوم آنها حدود 25 سال بعد به طرز محسوسی بهبود یافته است.

در «شیطان جدید»، دکتر استون و دکتر بروکاتو توضیح احتمالی برای اینکه چرا «جنایت‌های به‌ویژه فجیع و تماشایی»، به‌ویژه آنهایی که در آمریکا و توسط مردان مرتکب شده‌اند، از دهه 1960 در حال افزایش بوده‌اند، ارائه کردند. آنها نسبت به “ظهور نوعی “شفقت کاذب” هشدار دادند که در آن بی امان ترین و روان پریش ترین افراد گاهی به عنوان “قربانی” در نظر گرفته می شوند.

این دو با استعاره ای آشنا به این نتیجه رسیدند: قورباغه ای که در یک دیگ آب جوش انداخته می شود بلافاصله سعی می کند فرار کند. اما، اگر در آب سرد قرار داده شود که به تدریج گرم می شود، قورباغه راضی می ماند تا زمانی که خیلی دیر شود.

آنها می نویسند: «امید سرسخت ما این است که پس از دوره ای از دردهای رشد وحشتناک، فرهنگ ما سرانجام یاد بگیرد که قدرت و کنترل واقعی تنها پس از یک فرآیند مادام العمر تسلط و مهار خود به دست می آید. “شاید در اولین قدم باید بپذیریم که آب در گلدان جمعی ما روز به روز به طرز نگران کننده ای گرمتر می شود.”