همشهری آنلاین – مجید جباری: هنوز یکی دو ساعت از شروع کارش نگذشته بود، اما چهره اش مثل یک روز کاری سخت خسته و خسته بود. او تنها ۴۰ سال سن دارد، اما خطوط عمیق روی پیشانی و چین و چروک های روی پاهایش داستان متفاوتی از سن او دارد. انگار ۵۰ سال یا بیشتر سن دارد. او گفت: «شما ۱۶ سال است که در کوهی پر از زباله کار میکنید، میدانید که صورتتان پیر و آسیبدیده و خارشدار است.
احمد * یکی از قدیمی ترین کارمندان اینجاست. ۸ تا ۱۰ ساعت در روز کار کنید. در تمام این سالها او روزها را به ترتیب دادن شبهایی می گذراند که کمتر کسی می توانست در آنجا وقت کوتاهی را بگذراند. اما برای این کارگر سالخورده، شرایط سخت در طول سالیان متمادی رایج شده است. ساعت ها روی کوهی پر از زباله می ایستد و از آن بلندی زرد و بدبو نظاره گر کارگرانی است که زباله ها را در تهران دفن می کنند.
در آن ارتفاع که با آوار فراوان احاطه شده است، کافی است هوا دمیده شود. سپس گرد و غبار و بوی کارگران از بین رفت. احمد خاطرات و سالها کار در اینجا دارد: «چند سال پیش یکی از آن روزهای گرم تابستان، کارمندی که از گرما و تشنگی ناراحت نمی شد، قوانین و مقررات مجتمع را رعایت نمی کرد، یکی از … بطری آب معدنی که روی نوار نقاله غلتید، سرش را خم کرد و یک ساعت بعد مرد؛ “معلوم نیست که لیدوکائین در بطری باشد نه آب.”
این مجتمع فرآوری و دفع زباله در ۴۰ کیلومتری پایتخت آرادکوه است. همه زباله های تهران در یک دل است، هزاران تن زباله ای که مردم ساعت ها تولید می کنند بی آنکه بدانند به کجا ختم می شود.
سگ به دنبال بوی خون است
زباله های بیمارستانی اولین جایی است که با احمد می رویم. کارگران کیسه های بزرگ زرد رنگ را در یکی از مرتفع ترین مناطق آرادکوه بر روی تپه های بلند و سلول های مخصوص نظافت دفن می کنند و آهک می پاشند. داشتن چنین سگ بزرگ و قوی در کنار زباله های بیمارستان عجیب است. هیچ کس نمی داند چرا در منطقه آرادکوه هستند، جایی که اطلاعاتی در مورد ضایعات مواد غذایی وجود ندارد، اما احمد در پاسخ به سوال گیج کننده ما می گوید: بوی خون و سرم سرنگ، سگ ها را اینجا جذب می کند.
ساعت ها نشستن در کنار زباله های خانه کافی است تا کسانی که در این مکان کار می کنند بیمار شوند. اما ریختن روزانه ۱۲۰ تن زباله در بیمارستانهای تهران، کارگران را بیش از سایر مناطق در معرض این بیماری قرار میدهد. مخصوصا در روزهای کرونا. احمد از زلزله روزی که کرونا لرزید و زباله های بیمارستانی زیاد شد، یادآور شد: کار در این مجموعه بسیار سخت بود، اما بعد از کرونا سختی ها به خصوص برای کارگران دفع زباله در بیمارستان بیشتر شد، به خصوص در پایان. روزی که صدها نفر هر روز بر اثر بیماری قلبی جان خود را از دست می دهند، برخورد با زباله های خطرناک ترسناک است؛ ترسی از مریض شدن نداشتم؛ نگران خانواده ام بودم. بگذار همسر و فرزندانم تاج را از من بگیرند کابوس است که هرگز فراموش نمی کنم. یادم می آید در پایان تاج وقتی به خانه رسیدم به فرزندانم نزدیک نشدم و همدیگر را در آغوش نگرفتم تا مریض نشویم. روزی که تمام توجهات معطوف به پزشکان و پرستاران بود، “هیچکس به فکر ما نبود و از ما سوالی نپرسید.”
سفیر پردازش و تفکیک زباله
نزدیک ظهر است؛ خورشید از بالای سر ما طلوع می کند و بوی تعفن را بیشتر می کند. از طرف دیگر مگسها اجازه نمیدهند برای نوشیدن روی ماسک استراحت کنیم و همه اینها سخت و غیرقابل تحمل است. با دیدن صحنه های تلخ و سختی که هر کارگر در آرادکوه برای جمع آوری و دفن زباله های نزدیک به ۹ میلیون نفر متحمل می شود، به این فکر می کنم که چگونه می توان این بار را بر دوش آنها کم کرد؟ احمد در پاسخ به سوال ما “هرکسی که به اینجا می آید این سوال را دارد” گفت. واقعیت این است که مردم ما زباله های زیادی تولید می کنند، به گفته مدیران اینجا، سه برابر بالاتر از استانداردهای بین المللی و احتمالاً حتی بیشتر. اما کاری که می توانم بکنم این است که به همه ساکنان ۱۵ واحد مسکونی محل زندگی خود نحوه تفکیک زباله را آموزش دهم که اکنون پس از گذشت چند سال کمترین زباله را در هر منطقه ای تولید می کند که برای من نیز ارزشمند است. . دختر بزرگم که یک بار به اینجا آمد و تقریباً با شغل من آشنا شد، در جلسات و فعالیت های خانوادگی از سختی کار من صحبت می کند و سعی می کند نحوه جداسازی صحیح زباله و مواد زائد را به همه آموزش دهد. تک تک کارکنان این مجموعه و خانواده هایشان سفیری هستند که می توانند سایر شهروندان را تحت تأثیر قرار دهند».
شیرابه باعث عفونت های پوستی می شود
او در ماشین احمد از جایی بازدید میکند که دو طرف آن زبالههای مرطوبی دارد و آن را برای دو یا سه ماه کنار میگذارد تا خشک شود تا کمپوست درست کند.
همه چیز در این مجموعه سخت و طاقت فرسا به نظر می رسد، اما از نظر احمد، پرداختن به آب سخت ترین قسمت کار آرادکوه است. شیرابهها؛ آب حاصل از زبالههای مرطوب بدترین حالت کار است، و علاوه بر بوی بد، انواع ککها و بیماریها نیز وجود دارد. از آن زمان تاکنون بارها عفونتهای پوستی داشتهام. اکنون. بسیاری از همکاران از مشکلات تنفسی رنج میبرند. مشکلات و بیماری های مختلف».
لذت دیگران به خاطر بوی لباس من است
ناراحتی و ناراحتی فراتر از کوهها هم کشیده میشود، مثلاً وقتی بوی آبمیوه ریهها را پر میکند و هنوز ساعتها بعد از کار آن را احساس میکنند یا وقتی استرسشان بوی زباله میدهد و دیگران با تمسخر به او نگاه میکنند. «ساعتها کار در سطل زباله باعث میشود تا روی پاهایمان بخزیم. یک روز، وقتی نمی توانم سرویس را ببینم، باید رانندگی کنم. بعضی از راننده ها اینطوری رفتار می کنند وسط راه از بوی لباسم خجالت می کشم از ماشین پیاده می شوم. “هیچ کس نمی تواند بگوید بوی لباس من از زباله هایی که تولید می کنید می آید. این چیزها شما را غمگین می کند ، چهره ها و نیش ها مسخره است و کار فقط این نیست.”
از اسناد و طلا گرفته تا سقط جنین و آهن سرد در سطل زباله
چیزهای عجیب و غریب زیادی در مورد زبالههایی که روی نوار نقالهها میروند، بند کفشها، تکههای زباله، آجر و سیمان شکسته، تیغهای بدون ماسک، دندانهای مصنوعی قدیمی، ماشینهای پلاستیکی که با یک پسر پیر بازی کردهاند، شیشههای شکسته وجود دارد. که به نظر می رسد با موهای بلند یک دختر، مواد مخدر منسوخ شده و … از هم جدا شده است، اما برخی چیزها بسیار عجیب تر هستند. «بارها در سطل زباله خانه پول، طلا و جواهرات، کاغذ آشپزی، موبایل، کاغذ و… پیدا کرده ام. در چنین مواقعی اقلام گمشده را به شهروندان پیشنهاد می کند تا برای یافتن صاحب آن تلاش کنند. سلاح های سرد هر طور که دوست دارید در سطل زباله پیدا می شوند. اغلب در نزدیکی سطل زباله اسلحه و گلوله پیدا می کردیم. در بستر حتی با اندام انسان، شکستگی دست و پا و حتی جنین مواجه شده ایم. در این موارد با پلیس آگاهی و اطلاعات تماس بگیرید که بلافاصله در محل حاضر شده و مراحل قانونی و هویتی را انجام می دهند.
سلام آرادکوه
آرادکوه هیچ وقت آرام نیست، همه چیز اینجاست و همه چیز به سرعت پیش می رود. هر دقیقه یک کامیون از راه می رسد و مدت کوتاهی بعد زباله ها در محل دفن زباله به وزن ۱۰۰۰ تن ریخته می شود. آیا از حجم زباله های وارد شده به مجتمع، یعنی این همه زباله در یک روز در تهران تعجب می کنیم؟
همه این مواد از بخش بازیافت جدا می شوند، به جز زباله های بیمارستانی و زباله های ساختمانی. یک وسیله فلزی بزرگ به نام «سارند»، مقدار زیادی زباله را از کمک فنر جدا میکند و مواد کوچکتری را روی نوار نقاله میفرستد تا دهها کارگر بتوانند زبالهها را با دست دستهبندی کنند.
مجید، رئیس اداره تصفیه پسماند آرادکوه، در بالای دفن زباله ۱۰۰۰ تنی در اتاق کوچک محصور شیشه ای که اپراتورهای ماشین در آن مستقر هستند، کار می کند. ما حدود ۱۰ متر با ماشینی که در حال پایین آمدن هستیم فاصله داریم و مسیر آن از دو سوله بزرگ می گذرد که هر کدام حاوی هزار تن زباله است. بسیاری از مگس ها سر و صدا می کنند و جاده را تاریک تر از قبل می کنند.
با اینکه تقریباً از همه قسمت های مجموعه دیدن کرده ام، اما اینجا جهنم آرادکوه است. بوی زباله و تعداد مگس ها غیر قابل تحمل است که صدای سوت را در اینجا بلندتر و آزاردهنده می کند. حتی برای کارمندان سایر حوزه ها. کارمندان بخش بازیافت و جاهای دیگر نیز برای جلوگیری از ضایعات کار می کنند. تمام زباله های تهران که شب ها با کامیون ها از خودروهای زرهی در خیابان ها جمع آوری می شود، همین جا می رود».
زباله های توزیع نشده را حذف کنید
وقتی به اتاق رسیدیم با آب سرد پذیرایی شدیم تا مجید و کارکنانی که برای ناهار کار نکرده بودند برگردند. ماسک را پایین میآورم تا گلویم تازه شود، اما حمله مگس به صورت و دهانم مانع از نوشیدن آب میشود. “کار کردن در بخش پردازش بسیار دشوار است. تحمل بوی بد زباله و لجن و مگس های بی شماری که ما را می کشند، به ویژه در تابستان، وظیفه همه نیست. اما چاره ای جز این نداریم. در هر صورت ما کار خود را می پذیریم و سعی می کنیم آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم.»
مجید از اینکه مردم هنوز تفکیک زباله را یاد نگرفته بودند ناراحت بود، بنابراین بسیاری از همکارانش در اینجا شوکه شدند. مردم تیزبین و پیروز را با زباله هایشان اشتباه نگیرند. اغلب به فکر من و سایر کارکنان پایین نوار نقاله بود که وقتی کیسه زباله را باز کردیم، انگشتانمان از دستکش شکسته شد. برخی از شهروندان شیشه های شکسته را در خانه یا ظروف شکسته و ظروف شکسته را در سطل زباله می اندازند، اما حتی نمی دانند که چه معنایی برای ما دارد.
سینه هایمان از بوی بد سفت می شود
ساعت ۲ بعد از ظهر است؛ ۴ ساعت از رسیدن به آراد کوه می گذرد. من و همکارانم راضی نیستیم. بوی زباله بینی ما را پر می کند و حالت تهوع را می شکند. ما به کارگرانی فکر می کنیم که روزی چند ساعت در روز بد اینجا کار می کنند و نفسشان بوی زباله می دهد، برای افرادی که چهره هایشان از سنشان بیشتر است. آیا به این وضعیت عادت کرده اید؟ “نه! هرگز. آیا می توان به بوی آن عادت کرد؟” گاهی اوقات سینه ما از آن بوی بد خسته می شود.
احمد وقتی ما را دید ما را به سمت ساختمان اداری برد و خداحافظی کردیم. چند لحظه بعد، وقتی صورتم را برمی گردم، او را می بینم که روی زمین خم شده است، لیوان کاغذی را گرفته و به سطل زباله می برد. پشت آن کوهی از زباله انباشته شده است.
* این یک لقب است زیرا این کارمند نمی خواهد کارش توسط اطرافیانش شناخته شود.